برای دیدن عکس های جدید جسیکا آلبا و بیوگرافی
به ادامه مطلب مراجعه کنید
عکس های جدید جسیکا آلبا
عکس های جدید جسیکا آلبا
عکس های جدید جسیکا آلبا
عکس های جدید جسیکا آلبا
عکس های جدید جسیکا آلبا
عکس های جدید جسیکا آلبا
عکس های جدید جسیکا آلبا
عکس های جدید جسیکا آلبا
برای دیدن عکس های جدید پدرام کریمی و بیوگرافی
به ادامه مطلب مراجعه کنید
عکس پدرام کریمی و همسرش
عکس های جدید پدرام کریمی
عکس های جدید پدرام کریمی
عکس های جدید پدرام کریمی
عکس های جدید پدرام کریمی
عکس های جدید پدرام کریمی
عکس های جدید پدرام کریمی
عکس های جدید پدرام کریمی
شعر در وصف ظاهر بینی,شعر در مورد ظاهر بینی,شعر درباره ظاهر بینی,شعری درمورد ظاهر بینی,شعر درباره ی ظاهر بینی,شعر ظاهر بینی,شعر درباره ظاهر بینی,شعر در مورد ظاهر بینی,شعر درباره ی ظاهر بینی,شعر راجع به ظاهر بینی,شعری درمورد ظاهر بینی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ظاهر بینی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
این نشان ظاهر است این هیچ نیست
تا به باطن در روى بینى تو بیست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر / کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفت یافت می نشود گشته ایم ما / گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست
شعر در مورد عاشق شدن,شعری در مورد عاشق شدن,شعر درباره عاشق شدن,شعر طنز درباره عاشق شدن,شعر نو در مورد عاشق شدن,شعر زیبا در مورد عاشق شدن,شعر مولانا در مورد عاشق شدن,شعری درباره عاشق شدن,شعر در مورد تمام شدن عشق,شعر در مورد عاشقی,شعری در مورد عاشقی,شعر در مورد عاشقی,شعر در مورد عشق,شعر در مورد عشق واقعی,شعر در مورد عشق یک طرفه,شعر در مورد عشق به خدا,شعر در مورد عشق مادر به فرزند,شعر در مورد عشق الهی,شعر در مورد عاشق,شعر در مورد عاشق دیوانه,شعر در مورد عاشق و معشوق,شعر در مورد عاشقان,شعر در مورد عاشق دل شکسته,شعر در مورد عاشق بودن,شعر در مورد عاشق شکست خورده,شعری در مورد عاشقی,شعر در مورد عشق به فرزند,شعر در مورد عشق پدر به فرزند,شعر درباره عاشق دیوانه,شعر در مورد دیوانه عشق,شعر عاشقانه در مورد دیوانه,شعر در مورد عشق و معشوق,شعر درباره عاشق و معشوق,شعر در مورد عشق به معشوق,شعر عاشقانه در مورد معشوق,شعر در مورد عاشقانه,شعر در مورد عاشقان امام حسین,شعر عاشقانه در مورد دل شکستن,شعر درباره عاشق بودن,شعر در مورد دروغ بودن عشق,شعر در مورد عشق شکست خورده,شعر در وصف عاشقی,شعر در وصف عاشقی,شعر در وصف عاشق,شعر در وصف عاشق شدن,شعر در وصف عاشقان,شعر در وصف عاشق و معشوق,شعر در وصف حال عاشق,شعر عاشقانه در وصف عشق,شعر در وصف دو عاشق,شعر عاشقانه در وصف همسر,شعری در وصف عاشق شدن,شعری در وصف عاشقی,شعر زیبا در وصف عاشقی,شعر نو در وصف عاشقی,شعر عاشقانه وصف یار,شعر در وصف عشق به معشوق,شعر عاشقانه در وصف معشوق,شعر عاشق در وصف معشوق,شعر عاشقانه در وصف معشوقه,شعر وصف حال عاشق,شعر عاشقانه در وصف عشقم,شعرهای عاشقانه در وصف همسر,اشعار عاشقانه در وصف همسر,شعر عاشقانه در وصف شوهر,شعر عاشقانه در وصف زن,شعری عاشقانه در وصف همسر,شعر عاشقانه در وصف مرد,اشعار عاشقانه در وصف مرد,اشعار عاشقانه در وصف زن,شعر عاشقانه,شعر عاشقانه شهریار,شعر عاشقانه کوتاه,شعر عاشقانه نو,شعر عاشقانه انگلیسی,شعر عاشقانه دوستت دارم,شعر عاشقانه برای همسر,شعر عاشقانه مولوی,شعر عاشقانه کوتاه,شعر عاشقانه برای خواهر,شعر عاشقانه شهریارترکی,شعرهای عاشقانه شهریار ترکی,اشعار عاشقانه شهریار فارسی,شعر عاشقانه فارسی شهریار,شعر عاشقانه کوتاه غمگین,شعر عاشقانه کوتاه برای همسر,شعر عاشقانه کوتاه برای دوست دختر,شعر عاشقانه کوتاه انگلیسی با ترجمه,شعر عاشقانه کوتاه جدید,شعر عاشقانه کوتاه برای همسرم,شعر عاشقانه کوتاه انگلیسی,شعر عاشقانه کوتاه دوست دارم,شعر عاشقانه کوتاه ترکی,شعر عاشقی,شعر عاشقی هزارگی,شعر عاشقی کوتاه,شعر عاشقی غمگین,شعر عاشقی دردسری بود نمیدانستیم,شعر عاشقی ناب,شعر عاشقی طنز,شعر عاشقی نو,شعر عاشقی عکس,شعر عاشقی فارسی,شعر عاشقانه نو کوتاه,شعر عاشقانه نوروزی,شعر عاشقانه نوروزی,شعر عاشقانه نوازش,شعر عاشقانه نو جدید,شعرهای عاشقانه نو,شعرهای عاشقانه نو,شعرهای عاشقانه نوروز,شعرهای عاشقانه نوروزی,شعر عاشقانه انگلیسی با ترجمه,شعر عاشقانه انگلیسی کوتاه,شعر عاشقانه انگلیسی با معنی,شعر عاشقانه انگلیسی همراه با ترجمه,شعر عاشقانه انگلیسی همراه با معنی,شعر عاشقانه انگلیسی زیبا,شعر عاشقانه انگلیسی با عکس,شعر عاشقانه انگلیسی ترجمه فارسی,شعر عاشقانه انگلیسی با معنی,شعر عاشقانه دوستت دارم کوتاه,شعر عاشقانه دوستت دارم جدید,شعر عاشقانه دوستت دارم برای همسر,شعر عاشقانه دوستت دارم عشقم,شعری عاشقانه دوستت دارم,شعر عاشقانه من دوستت دارم,شعرهای عاشقانه دوستت دارم,شعر عاشقی دوستت دارم,شعر عاشقانه دوست دارم,شعر عاشق,شعر عاشقانه برای همسر عزیزم,شعر عاشقانه برای همسر کوتاه,شعرهای عاشقانه برای همسرم,شعر عاشقی برای همسر,شعر عاشقانه برای تولد همسر,یک شعر عاشقانه برای همسرم,شعر عاشقانه برای تولد همسرم,یک شعر عاشقانه برای همسر,شعر عاشقی مولانا,شعر عاشقانه کوتاه از مولوی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد عاشق برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد
لیلی و مجنون قصه‌ی شیرین‌تری دارد
سال ها عاشق یک شخص مجازی سخت است
در خیالات خـودت قــصـــــر بسازی، سخت است
نیوتن گفت آری، هر عمل، عکس العمل دارد
تو هم “قانونِ دوّم شخص عاشق” را رعایت کن
مترسکی شده ام عاشق کلاغی که
پرید و رفت به امید کوچه باغی که
همیشه قسمت عاشق تو را ندیدن بود
و او همیشه دلش خوش به این شنیدن بود
تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود
سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود
مگر نمیگویند که هر آدمی
یک بار عاشق می شود؟
پس چرا هر صبح که چشمهات را باز میکنی
دل می بازم باز؟
چرا هربار که از کنارم میگذری
نفست میکشم باز ؟
هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم
ولی بدون تو مهتاب را نمی خواهم
من اگر جای ِ تو بودم عاشق ِ “من” میشدم
دلبر ِ ابرو طلای ِ چشم روشن میشدم
اشتباهی شده ام عاشق چشمان شما، عفو کنید!
یا پریشان شده ی موی پریشان شما، عفو کنید!
همه مستیم ولی کیست که عاشق باشد؟
با دل گم شده از خویش موافق باشد؟
شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم
این درست اما جدایی اشتباهی دیگر است
دل ِ من در شبِ گیسوی تو عاشق شد و مرد
عشقِ او قصه ی فردای خلایق شد و مرد
عاشقم،
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی
می شود عاشقِ دلداده و یارم باشی؟
و به کوتاهیِ”یک عمر”کنارم باشی؟
من عاشق او می شوم ! او عاشق عشقش…
عاشق همیشه قصه ی زجر آوری دارد
عاشق مشو ، عاشق مشو ، عاشق مشو . . اما
عاشق که گشتی تا قیامت صبر می خواهد
قاضی شهر شده عاشق چشمان زنی
چه کند با دل خود، آن زن اگر اعدامی است!؟
هرکسی عاشق شود کارش به عصیان می کشد
عشـق آدمهـای ترسـو را به میـدان می کشـد
در پیچ و خم عشق به سختی به در آیی –
از چاله،، ولی راهی چاهی شده باشی
دهه ی شصتی دیوانه ی یکبار عاشق
خواست تا خرج کند این کوپن باطله را
برای وصف تو شعری که شعر باشد نیست
سروده‌اند به عشقت اگرچه قیصرها
که گفـته با من عاشق همیشه بسـتیزی؟
مگــــــر تـو دخـتــر ایـل و تبــــار چنگــیزی؟
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد*
عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد
بگیر از من عاشق هوای عشقت را
کلید را نگذارند دست زندانی !
عشق، میدان جنون است نه پس کوچه ی عقل
دل دیوانه مهیاست! اگر می خواهی..
وصف تو کار کسی نیست بجز “حافظ” و من
عاشقی اهل دل و اهل هنر میخواهی…
ببخش! عاشق تو رازدار خوبی نیست
میان کوچه اگر بی گدار می گریم!
به خدا عشق، به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش میارزد
تو نقشه بریزی که چطور مال تو باشم
من عاشق این حیله و ترفند تو باشم
نه تبسم ، نه اشاره ، نه سوالی ، هیچ چیز
عاشقی چون من فقط او را تماشا میکند
با نگاهی ساده قلبم را گرفتی، خوب من!
فکر می کردم که من عاشق نِمی … امّا شدم!
وقتی دنیایم
مقیاس عجیبی یافت
فهمیدم
عاشق شده ام
اکنون سالهاست در
عکس سه در چهار تو
زندگی می کنم.
گرماى مردادىِ تنِ تو
نفسِ هرکسى را مى گیرد
و منم
چه عاشقانه گرم مى شوم
مى سوزم
و دوباره
هر مرداد
عاشقت مى شوم انگار…
تا بر لب تو زمزمه ی عاشقانه هاست
با من هوای غرق شدن در ترانه هاست
چقدر زیبایی وقتی مرا متهم می کنی
که دوستت ندارم!
چقدر این وقت ها عاشقت هستم!
با خیالت زندگی می کنم
و با خودت عاشقی.
کاش دو بار زاده می شدم؛
یکی برای مردن در آغوش تو،
یکی برای تماشای عاشقی کردنت!
باران صبح
نم نم
می بارد
و تو را به یاد می آورد
که نم نم باریدی
و ویران کردی
خانه کهنه را…
یک زن؛
مگر چقدر قدرت دارد
در بزند،
و کسی در را
برایش باز نکند…؟!
یک در مگر
چقدر قدرت دارد
بسته بماند،
وقتی زنی عاشق
در می زند … ؟!!
دوست داشتن ما
بازی برف و خورشید بود…
هر چقدر عاشقانه تر می تابیدم
محو تر می شدی!
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر.
می خواهم
کمی استراحت کنم
شاید فردا
دوباره عاشقت شدم.
بعد از نگاهت
با این عاشقانه های بی قرار
چه کنم؟
عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر
آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر
هر که جز عاشقان ماهی بی‌آب دان
مرده و پژمرده است گر چه بود او وزیر.
هیچ گاه
نفهمیده ام
دوست داشتن چرا این همه
غم انگیز است!؟
هیچ گاه
نمی‌فهمم
چرا می‌گویند
آدمها با قلب‌هایشان عاشق می‌شوند؛
وقتی که من
همیشه عشق را،
در گلویم احساس می‌کنم…!
همین که می آیی
تنم خو می گیرد با عطرت
لب هایت مُهر سکوت لب‌هایم می شوند
و من افطار می کنم
روزه ی نبودنت را
با همین عاشقانه های ساده
و ماهَ م عسل می شود!
گفتی:
عاشق می شوم
اما سینه چاک هرگز!
عزیز من!
تو عاشق شو
سینه چاکی اش با من.
برای صبح شدن
نه به خورشید نیاز است
نه خنده های باد؛
چشم هایت را که باز کنی،
موهایت که پریشان بشود،
زندگی
عاشقانه طلوع خواهد کرد…!
تو آفتابی
هرصبح
می تابی برپنجره ی خیالم
و نورمی پاشی
روی سایه ی تنهایی ام
امروز را
عاشقانه بتاب رؤیای من!
بپوش پنجره را ای برهنه! می ترسم
که چشم شور ستاره تو را نظر بزند!
غزل برای لبت عاشقانه تر گفتم
که بوسه بر دهنم عاشقانه تر بزند
آن قدر مرا به سینه ات بفشار
که ضربان قلبم
بر پوست تنت نقش ببندد
تا آیندگان
از سنگواره ی سینه ی تو بدانند که
زنی تو را
بی وقفه عاشق بوده است!
چه جمع عاشقانه ای ست
هر شب!
حضور من و خیالت
در کنار آتشی که در درونم به پاست.
تو را نه عاشقانه
نه عاقلانه
و نه حتی عاجزانه؛
که تو را عادلانه
در آغوش می کشم…
عدل مگر نه آن است که
هر چیز سر جای خودش باشد؟
آفتاب را
پشت دروازه ی شب
منتظر نشانده ام
و طلوع را
به دیداری عاشقانه دعوت کرده ام
امشب
چقدر ستاره می پاشد بر آسمان دلم
و صبح که بیاید
حتما تو در آغوش منی!
تو نیستی
و این
خلاصه ی تمامِ
عاشقانه های غمگین من است.
تو نیامدی
و تمام خواب های عاشقانه ام
در برزخ دست هایمان
تعبیر شد
راست می گفتند
چقدر “خواب زن چپ است“!
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
ده دله از بهر چیست عاشق معشوق
عاشق معشوق به که یکدله باشد
چه خوش گزیده امت از بساط حسن فروشان
نه عاشق تو که من عاشق بصیرت خویشم
ابروش کمان قتل عاشق
گیسوش کمند عقل داناست
پای رفتن نماند سعدی را
مرغ عاشق بریده پر باشد
عاشق دیوانه سرمست را
پند خردمند نیاید به کار
سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست
چاره عاشق بجز بیچارگی
گرد دو جهان بگشته عاشق
زاهد بنگر نشسته دلتنگ
ناگزیرست یار عاشق را
که ملامت کنند یارانش
شکرانه تفضل حسنت خدای را
با شهریار عاشق شیدا تفضلی
وای ازین مرغ عاشق زخمی
که بنالد به زخمه سازت
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار
می داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد
گاه از دو روزنه ی رخسارم
گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شب هایم
گاه در باز دمی اندوهناک که با زحمت
از قفس آزاد شده و پایانش خدا را شکر می گویند
و گاه در وجودم که به هیچ پایانی نمی رسید مگر تنهایی
باهفت آسمون پرازگل یاس ومیخک
با صدتا دریا پر از عشق و اشتیاق و پولک
یه قلب عاشق بایه احساس بی قرار و کوچک
فقط میخواد بهت بگه تولدت مبارک
هر سال برای تو سیه می پوشیم
در دسته ی عاشقان علم بر دوشیم
ما، بعد هزار و چارصد سال هنوز
با یاد لب تو آب را می نوشیم
عشق لیاقت می خواهد و عاشق شدن جرات…
همیشه در پی کسی باش که
با تمام کاستی ها و کمی ها و عیب هایت،
حاضر باشد به تو عشق بورزد
و تو را به همه دنیا نشان بدهد
و بگوید که:
این تمام دنیای من است.
شعر در مورد عکس,شعر در مورد عکس یادگاری,شعر در مورد عکس خودم,شعر در مورد عکس سلفی,شعر در مورد عکس زیبا,شعر در مورد عکس و عکاسی,شعر در مورد عکس گرفتن,شعر در مورد عکس قدیمی,شعر در مورد عکس سیاه و سفید,شعر در مورد عکس کودکی,شعری در مورد عکس یادگاری,شعر درباره عکس سلفی,شعر درباره عکس زیبا,عکس شعر زیبا در مورد مادر,شعر درباره عکس گرفتن,شعر درباره عکس قدیمی,شعر در مورد عکس های قدیمی,شعر در مورد عکس سیاه سفید,شعر درباره عکس سیاه و سفید,شعر درباره عکس سیاه سفید,شعر در وصف عکس,عکس و شعر در وصف مادر,عکس شعر در وصف پدر,عکس شعر در وصف مادر,شعر در وصف خدا همراه با عکس,تصاویر شعر در وصف پدر,شعر عکس,شعر عکس یادگاری,شعر عکس تو,شعر عکس عاشقانه,شعر عکس دار,شعر عکس من,شعر عکس نوشته,شعر عکس رخ یار,شعر عکس عاشقانه جدید,شعر عکسی,شعر عکس یادگاری از مازیار فلاحی,شعر درباره عکس یادگاری,شعر قاب عکس یادگاری,شعر برای عکس یادگاری,شعر درباره ی عکس یادگاری,دانلود شعر عکس یادگاری,شعر نو عکس یادگاری,شعر چندتا عکس یادگاری,شعر یه عکس یادگاری مازیار فلاح,شعر عکس تولد,شعر عکس تو در,شعر عکس تو سعید مدرس,عکس شعر ترکی,شعر عکس زیبای تو,شعر و عکس تولد,شعر و عکس تولدت مبارک,شعر قاب عکس تو,متن شعر عکس تو سعید مدرس,شعر عکسهای عاشقانه,شعر عاشقانه عکس دار,عکس شعر عاشقانه غمگین,عکس شعر عاشقانه عربی,عکس شعر عاشقانه زیبا,شعر عاشقانه عکس نوشته,شعر عاشقانه عکس تو,عکس شعری عاشقانه,شعر عکس دار عاشقانه,عکس شعر دار زیبا,عکس شعر دار عارفانه,عکس شعر دار جدید,عکس شعر دار غمگین,عکس شعر داریوش,عکس شعر دار تنهایی,عکس شعر داریوش اقبالی,عکس شعر دار قشنگ,شعر عکس من در آب,شعر عکس من و تو,عکس شعر عشق من,عکس شعر و منظره,عکس شعر با منظره,عکس شعر منظره,عکس شعر حسین منزوی,عکس شعر به مناسبت روز زن,عکس شعر آقای من,شعر عکس نوشته زیبا,شعر عکس نوشته عاشقانه,شعر عکس نوشته غمگین,شعر عکس نوشته های جدید,عکس شعر نوشته های زیبا,عکس شعر نوشته های عاشقانه,عکس شعر نوشته سعدی,عکسهای شعر نوشته,شعر و عکس نوشته,شعر مادر پیاله عکس رخ یار دیده ایم,شعر ما در پیاله عکس رخ یار,شعر درباره عکس رخ یار,شعر در مورد عکس رخ یار,شعر و عکس عاشقانه جدید,دانلود عکس شعر عاشقانه جدید,شعر و عکس های عاشقانه جدید,شعر عاشقانه با عکس جدید,شعر های عاشقانه جدید با عکس,عکس شعر عاشقانه جدید94,عکس شعر دار عاشقانه جدید,جدیدترین عکس شعر عاشقانه,عکس عاشقانه همراه با شعر جدید,شعر عکسی زیبا,شعر های عکسی,شعر نوشته عکسی,شعر نوشته های عکسی,شعر در مورد عکسی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد عکس برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
فکرِ عکس تو پُر از صحنه ی رؤیائی بود
دمِ چشمان تو در عکس مسیحائی بود
یک نیمه شب می شد ببینم عکس خوابت را..!!!
می گفتمت: بر دار از چهره ، نقابت را
به عشق عکس ماهی که درون استکان افتاد
ننوشیده چنان مستم که از چشمم جهان افتاد
شعر در مورد عزیز از دست رفته,شعر در مورد عزیز از دست رفته,شعری در مورد عزیز از دست رفته,شعر در مورد عزیزان از دست رفته,شعری درباره عزیز از دست رفته,شعر درباره ی عزیز از دست رفته,شعر در باره عزیز از دست رفته,شعر درمورد عزیز از دست رفته,شعر درباره عزیز از دست رفته,شعر در وصف عزیز از دست رفته,شعر در وصف عزیز از دست رفته,شعری در وصف عزیز از دست رفته,شعر در وصف عزیزان از دست رفته,شعری در وصف عزیزان از دست رفته,شعر در وصف پدر از دست رفته,شعر در وصف برادر از دست رفته,شعری در وصف پدر از دست رفته,شعری در وصف برادر از دست رفته,شعر زیبا در وصف عزیز از دست رفته,شعر زیبا در وصف پدر از دست رفته,شعر در مورد برادر از دست رفته,شعر عزیز از دست رفته,شعر عزیزان از دست رفته,اشعار عزیز از دست رفته,شعر بیاد عزیز از دست رفته,شعری درباره عزیز از دست رفته,شعر برای عزیزان از دست رفته,شعری برای عزیزان از دست رفته,شعر زیبا برای عزیز از دست رفته,شعر در سوگ عزیز از دست رفته,شعر در غم عزیز از دست رفته,شعر در وصف عزیزان از دست رفته,شعری در وصف عزیزان از دست رفته,شعر در مورد عزیز از دست رفته,شعر در وصف عزیز از دست رفته,شعر به یاد عزیز از دست رفته,شعر در فراق عزیز از دست رفته,شعر درباره عزیز از دست رفته,شعری در مورد عزیز از دست رفته,شعر درباره ی عزیز از دست رفته,شعر درمورد عزیز از دست رفته,شعر برای عزیز از دست رفته,شعر برای دوست از دست رفته,شعر برای تولد عزیز از دست رفته,شعر در مورد دوست از دست رفته,شعری زیبا برای عزیز از دست رفته,شعری برای عزیز از دست رفته,شعری برای دوست از دست رفته,شعر دلتنگی برای دوست از دست رفته,شعر زیبا در وصف عزیز از دست رفته,شعری در سوگ عزیز از دست رفته,شعر در سوگ عزیزان از دست رفته,شعر غم فراغ عزیز از دست رفته
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد عزیز از دست رفته برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
کاش از پی صد هزار سال، از دل خاک
چون سبزه، امید بردمیدن بودی
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل، بسی جگرها خون شد
افسوس که نامه جوانی، طی شد
وان تازه بهار زندگی، دی شد
بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
اشعار سعدی,اشعار سعدی شیرازی,اشعار سعدی شیرازی عاشقانه,اشعاری سعدی شیرازی,اشعار حافظ شیرازی,غزلیات سعدی شیرازی,اشعار حافظ شیرازی با معنی,اشعار حافظ شیرازی Pdf,اشعار سعدی شیراز,دیوان اشعار سعدی شیرازی,اشعار عربی سعدی شیرازی,شعر سعدی,شعر سعدی شیرازی,شعر سعدی سازمان ملل,شعر حافظ شیرازی بالعربی,شعر حافظ شیرازی عربی,شعر حافظ شیرازی,اشعار سعدی شیرازی عاشقانه,شعر سعدی شیراز,شعر کوتاه سعدی شیرازی,شعر سعدی سازمان ملل,شعر سعدی سازمان ملل دروغ,شعر سعدی روی سازمان ملل,شعر سعدی و سازمان ملل,شایعه شعر سعدی سازمان ملل,شعر سعدی بر سر سازمان ملل,شعر در مورد سعدی,شعر در مورد سعدی شیرازی,شعر در مورد دوست سعدی,شعر در مورد دوستی سعدی,شعر در مورد عشق سعدی,شعر در مورد تولد سعدی,شعر در مورد گل سعدی,شعر در مورد مرگ سعدی,شعر در مورد ایران از سعدی,شعری در مورد سعدی,شعر در مورد حافظ شیرازی,شعر درباره سعدی شیرازی,در مورد شعر حافظ شیرازی,شعر در مورد دوست سعدی,شعر سعدی در مورد دوست داشتن,شعر سعدی در مورد دوست یابی,شعر های سعدی در مورد دوست,شعر درباره دوستی سعدی,شعری در مورد عشق از سعدی,شعر درمورد عشق از سعدی,شعر از سعدی در مورد تولد,شعر در مورد مرگ از سعدی,شعری درمورد ایران از سعدی,شعر درباره ایران از سعدی,شعر کوتاه درباره ایران از سعدی,شعری کوتاه درباره ایران از سعدی,شعری در مورد بهار از سعدی,شعری در مورد خدا از سعدی,شعری در مورد طبیعت از سعدی,شعر در وصف سعدی,شعر در وصف بهار سعدی,شعر در وصف دوست از سعدی,شعری در وصف دوست از سعدی,شعر وصف بهار سعدی,معنی شعر وصف بهار سعدی,شعری در وصف دوست از مولانا,شعرهای سعدی در وصف دوست
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد سعدی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ما ترک سر بگفتیم،
تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان،
در جان و سر نباشد
ندانمت به حقیقت
که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست
صورتند و تو جانی.
من ز فکر تو
به خود نیز نمی‌پردازم
نازنینا
تو دل از من
به که پرداخته‌ای؟
روی به خاک می‌نهم
گر تو هلاک میکنی
دست به بند می‌دهم
گر تو اسیر می‌بری.
چنان مشتاقم
ای دلبر به دیدارت
که از دوری
برآید از دلم آهی
بسوزد هفت دریا را.
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را
ﮔﺮ ﺑﻪ ﺻﺪ ﻣﻨﺰﻝ
ﻓﺮﺍﻕ ﺍﻓﺘﺪ
ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺎ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ
ﻫﻤﭽﻨﺎﻧﺶ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﺎﻥ ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﻣﻨﺰﻟﺴﺖ.
تو کجا نالی از این خار که در پای منست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست.
باش تا جان برود
در طلب جانانم
که به کاری
به از این بازنیاید جانم.
هر کس به تماشایی رفته ست به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
با چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی
آن چه در غیبتت
ای دوست به من میگذرد،
نتوانم که حکایت کنم
الا به حضور…
دیده را فایده آن است
که دلبر بیند
ور نبیند
چه بود فایده بینایی را.
کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند
که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند
چه روزها به شب آورد جان منتظرم
به بوی آن که شبی با تو روز گرداند
چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی
لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام
زین سبب خلق جهانند مرید سخنم
که ریاضت کش محراب دو ابروی توام
اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز
به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد
نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
گر مرا هیچ نباشد
نه به دنیا نه به عُقبی
چون تو دارم، همه دارم
دگرم هیچ نباید.
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را
ای موافق صورت و معنی، که تا چشم من است
از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را
خیال در همه عالم
برفت و بازآمد
که از حضور تو
خوشتر ندید جایی را.
ای روی تو آرام دل خلق جهانی
بی روی تو شاید که نبینند جهان را
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
زین دست که دیدار تو دل می‌برد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند
عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز
خواب می‌گیرد و شهری ز غمت بیدارند
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسی‌ست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم
که خلاص بی تو بندست و حیات بی تو زندان
اگرم نمی‌پسندی مدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان
سودای تو از سرم به در می‌نرود
نقشت ز برابر نظر می‌نرود
افسوس که در پای تو ای سرو روان
سر می‌رود و بی‌تو به سر می‌نرود.
این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید
من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی
ای ساقی!
از آن پیش که مستم کنی از می
من، خود ز نظر بر قد و بالای تو مستم.
گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست
تا شبی محرم اسرار نهانم باشد.
هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش؟
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
و آن سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
روزی گفتی شبی کنم دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت
دیدی که از آن روز چه شب ها بگذشت
وز گفته خود هیچ نیامد یادت.
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
چنان به موی تو آشفته‌ام، به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه موییت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد
آب هر طیب که در کلبه عطاری هست
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست
من از این دلق مرقع به درآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست
همه را هست همین داغ محبت که مراست
که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فِراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه‌ی خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست
چشم از آن روز که بَرکردم و رویت دیدم
به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست
نازنینا! مکن آن جور که کافر نکند
ور جَهودی بِکُنم بهره در اسلامم نیست
گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست
نه به زِرق آمده‌ام تا به ملامت بروم
بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست
به خدا و به سراپای تو، کز دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست
به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز
وگرنه سیل چو بگرفت،سد نشایدبست
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت
بلای غمزه نامهربان خون خوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید
که حال تشنه نمی‌دانی ای گل سیراب
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است
که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
آیین برادری و شرط یاری
آن نیست که عیب من هنر پنداری
آنست که گر خلاف شایسته روم
از غایت دوستیم دشمن داری
آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست
پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
گو میخ مزن که خیمه می‌باید کند
گو رخت منه که بار می‌باید بست
یکی را دست حسرت بر بناگوش
یکی با آنکه میخواهد در آغوش
شنیدم که جمشید فرخ سرشت
به سرچشمه ای بر به سنگی نوشت
برین چشمه چون ما بسی دم زدند
برفتند چون چشم برهم زدند
ز چشم مست تو امید خواب می بینم
تو خوش بخفت که ما را قرار خفتن نیست
به دیدن از تو قناعت نمی توانم کرد
حکایتی دگرم هست و جای گفتن نیست
گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
زهی سعادت و دولت که یار ما باشد
اگر هزار غمست از جهانیان بر دل
همین بسست که او غمگسار ما باشد
به کنج غاری عزلت گزینم از همه خلق
گر آن لطیف جهان یار غار ما باشد
از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان
وزین جهت شرف روزگار ما باشد
جفای پرده درانم تفاوتی نکند
اگر عنایت او پرده دار ما باشد
مراد خاطر ما مشکلست و مشکل نیست
اگر مراد خداوندگار ما باشد
به اختیار قضای زمان بباید ساخت
که دایم آن نبود کاختیار ما باشد
و گر به دست نگارین دوست کشته شویم
میان عالمیان افتخار ما باشد
به هیچ کار نیایم گرم تو نپسندی
و گر قبول کنی کار کار ما باشد
نگارخانه چینی که وصف می‌گویند
نه ممکنست که مثل نگار ما باشد
چنین غزال که وصفش همی‌رود سعدی
گمان مبر که به تنها شکار ما باشد
تا دل ز مراعات جهان برکندم
صد نعمت را ، به منتی نپسندم
هر چند که نو آمده‌ام از سر ذوق
بر کهنه جهان چون گل نو می‌خندم
درخت ، غـنـچــه برآورد و بلـبلان مســــتند
جهان جوان شد و یاران به عیش بنشــستند
بســاط ســبزه لگد کوب شد به پای نشـــاط
ز بس که عارف و عامی ،به رقص بر جســتند
نه بر اشتری سوارم، نه چو خر به زیر بارم
نه خداوند رعیت، نه غلام شهریارم
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی می زنم آسوده و عمری به سر آرم
چه خوش باشد آهنگ نرم حزین
به گوش حریفان مست صبوح
به از روى زیباست آواز خوش
که آن حظ نفس است و این قوت روح
عام نادان پریشان روزگار
به ز دانشمند ناپرهیزگار
کان به نابینایی از راه اوفتاد
وین دو چشمش بود و در چاه اوفتاد
برو هر چه مى بایدت پیش گیر
سر ما ندارى سر خویش گیر
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را
سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت نما را
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را
اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی
سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
مطربان رفتند و صوفی در سماع
عشق را آغاز هست انجام نیست
سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خود پرستی کمتر از اصنام نیست
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
اشعار
خیام,شعری در وصف خیام,شعری از خیام در وصف خدا,شعر خیام در وصف پدر,شعر
خیام در وصف خدا,اشعار خیام در وصف خدا,شعر های خیام در وصف خدا,شعر خیام
در وصف دوست,شعر خیام,شعر خیام نیشابوری,اشعار خیام نیشابوری,شعر خیام
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد خیام برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
از جرم گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات کلی را حل
ایام زمانه از کسی دارد ننگ
کو در غم ایام نشیند دلتنگ
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
افلاک که جز غم نفزایند دگر
ننهند بجا تا نربایند دگر
یک قطره آب بود با دریا شد
یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفته تر ز عنقا باشد
کاندر صدف از نهفتگی گردد
در آن قطره که راز دل دریا باشد
گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
کم کن طمع از جهان و میزی خرسند
از نیک و بد زمانه بگسل پیوند
دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود
غم خوردن بیهوده نمیدارد سود
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر ز استادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم.
در هر دشتی که لاله زاری بوده است
آن لاله ز خون شهریاری بوده است
چو برگ بنفشه کز زمین می روید
خالی‌ست که بر رخ نگاری بوده است.
بنگر ز جهان، چه طَرْف بربستم؟ هیچ
وز حاصل عمر چیست در دستم؟ هیچ
شمع طربم ولی چو بنشستم، هیچ
من جام جمم ولی چو بشکستم، هیچ.
افسوس که بی فایده فرسوده شدیم
وز داس سپهرِ سرنگون سوده شدیم
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کام خویش، نابوده شدیم.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حل معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفقگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من.
از من اثری ز سعی ساقی ماندست
وز زمزمه ی عطر اقاقی ماندست
وز باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی ماندست.
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
برخیـــــــز بُتا بیـــــــا ز بهـــــــر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گِل ما
چون آمدنم به من نبود روز نخست
وین رفتن بی مراد عزمیست درست
برخیز و میان ببند ای ساقی چُست*
کاندوه جهان به مِی فرو خواهم شست
گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد.
تو غره به آن مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را
با سرو قدی تازه تر از خرمن گل
از دست منه جام می و دامن گل
این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
چون عهده نمی شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد
افسوس که نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد
بس داغ که او بر دل غمناک نهاد
بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک
در طبل زمین و حقه خاک نهاد
می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نی نشان خواهد بود
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده‌ست
این دسته که بر گردن او می‌بینی
دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست
ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما
هر ذره که بر روی زمینی بوده است
خورشید رخی زهره جبینی بوده است
گـرد از رخ آستین بـه آزرم افشان
کـان هم رخ خوب نازنینی بـوده است
بسیار بگشتیم به گرد در و دشت
اندر همه آفاق بگشتیم بگشت
کس را نشنیدیم که آمد زین راه
راهی که برفت ، راهرو باز نگشت
کس مشکل اسرار اجل را نگشاد
کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد
من می‌نگرم ز مبتدی تا استاد
عجز است به دست هر که از مادر زاد
گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد
بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است
بر طرف چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه بگویی خوش نیست
خوش باش ومگو ز دی که امروزخوش است
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است
می خوردن و شاد بودن آیین منست
فارغ بودن ز کفر و دین دین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
گفتا دل خرم تو کابین منست
برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم
زان پیش که از زمانه تابی بخوریم
کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی
چندان ندهد زمان که آبی بخوریم
این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمی‌ست که وامانده صد جمشید است
قصریست که تکیه‌گاه صد بهرام است
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند
زآن روی که هست کس نمی‌داند گفت
ایدل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
کم کن طمع از جهان و میزی خرسند
از نیک و بد زمانه بگسل پیوند
می در کف و زلف دلبری گیر که زود
هم بگذرد و نماند این روزی چند
گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد
گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
ای دیده اگر کور نئی گور ببین
وین عالم پر فتنه و پر شور ببین
شاهان و سران و سروران زیر گلند
دوری که در او آمدن و رفتنِ ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
هر ذره که بر روی زمینی بوده‌است
خورشید رخی زهره جبینی بوده‌است
گرد از رخ آستین به آزرم فشان
می خوردن و شاد بودن آیین منست
فارغ بودن از کفر و دین، دین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
ای بی خبران شکل مجسم هیچ است
وین طارم نه سپهر ارقم هیچ است
خوش باش که در نشیمن کون و فساد
طرز تهیه اسنک مرغ بسیار خوشمزه در قسمت آشپزی سایت جسارت.امیدواریم که این مطلب مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد
اگر شما هم نام اسنک مرغ را شنیده اید و علاقه به درست کردن آن هستید می توانید به آسانی آنرا در بخش آشپزی ما آموزش ببینید
طرز تهیه و روش آماده سازی اسنک مرغ مخصوص و عالی مناسب برای عصرانه
حتما این اسنک خوشمزه را امتحان کنید.
سینه مرغ خرد شده :♦: 1 عدد
روغن زیتون :♦: 1 قاشق سوپخوری
سیر خرد شده :♦: 2 عدد
پودر زیره سبز :♦: 1 قاشق سوپخوری
فلفل قرمز :♦: نصف قاشق چایخوری
نمک :♦: نصف قاشق چایخوری
کره :♦: 2 قاشق سوپخوری
آرد ذرت :♦: به مقدار لازم
پنیر چدار بزرگ :♦: به مقدار لازم
گوجه تکه شده :♦: به مقدار لازم
گشنیز تازه :♦: به مقدار لازم
پیاز خرد شده :♦: 1 عدد
فلفل قرمز و سبز خرد شده :♦: 1 عدد
قارچ خرد شده :♦: 10 عدد
طرز تهیه و روش آماده سازی اسنک مرغ مخصوص و عالی مناسب برای عصرانه
این اسنک خوشمزه را با گوشت بوقلمون هم می توانید تهیه کنید.
به نقل از سایت جسارت برای تهیه اسنک مرغ ابتدا باید
فر را از قبل با درجه حرارت 350 درجه فارنهایت (180 درجه سانتی گراد) گرم کنید.
در ظرفی گوشت مرغ را با روغن زیتون، سیر، زیره سبز، فلفل قرمز و نمک مخلوط کنید و روی حرارت بگذارید تا 20 دقیقه در فر بپزد.
بوقلمون یا مرغ را فیله می کنیم یعنی به صورت باریک تکه می کنیم.
یک قاشق سوپخوری کره را در یک ظرف نچسب با حرارت ملایم گرم می کنیم.
آرد ذرت را در ظرف به همراه مرغ و دیگر مواد باقیمانده با حرارت ملایم تفت می دهیم.
وقتی پنیر ها آب شدند خمیر ایجاد شده در ظرف را تا می زنیم.
آن را از روی حرارت بر می داریم، و به سه قسمت می کنیم.
این کار را برای آرد ذرت باقیمانده انجام میدهیم.
طرز تهیه و روش آماده سازی اسنک مرغ مخصوص و عالی مناسب برای عصرانه
می توانید به جای انجام مراحل بالا مرغ پخته شده را ریش ریش کنید و با قارچ و پنیر و فلفل داخل نان تست بگذارید و اسنک تهیه کنید.
طرز تهیه چیکن کوردن بلو بسیار خوشمزه در قسمت آشپزی سایت جسارت.امیدواریم که این مطلب مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد
اگر شما هم نام چیکن کوردن بلو را شنیده اید و علاقه به درست کردن آن هستید می توانید به آسانی آنرا در بخش آشپزی ما آموزش ببینید
دستور پخت و طرز تهیه چیکن کوردن بلو با ژامبون و پنیر پیتزا غذای مخصوص آمریکایی
طعم این غذا خیلی خوشمزه و همه پسند است البته به نوع پنیر و نوع آرد سوخاریتان هم خیلی بستگی دارد.
سینه مرغ :♦: 2 عدد
ژامبون دلخواه :♦: 4 ورق
پنیر گودا یا پنیر پیتزا :♦: 250 گرم
آرد سوخاری :♦: به میزان لازم
نمک و فلفل و پودر سیر :♦: به میزان لازم
روغن :♦: به میزان لازم
دستور پخت و طرز تهیه چیکن کوردن بلو با ژامبون و پنیر پیتزا غذای مخصوص آمریکایی
سینه مرغ باید بی استخوان باشد و از عرض به دو نیم شود.
به نقل از سایت جسارت برای تهیه چیکن کوردن بلو ابتدا باید
وقتی سینه های مرغتان را استخوانش را جدا کردید کف دستتان را روی سینه مرغ بگذارید و
با یک چاقوی تیز سینه مرغ را به دو قسمت عرضی تقسیم کنید.
حالا هر تکه را لای نایلون بگذارید و کمی بکوبید تا پهن تر شود. مواظب باشید پاره نشود.
حالا به هر دو طرف هر تکه کمی نمک و فلفل و پودر سیر بپاشید.
روی هر قسمت یک تکه ژامبون قرار بدهید.
بهتر است که تکه ژامبونتان کمی کوچکتر از خود سینه مرغ باشد و روی آن یک ورق یا یک تکه پنیر بگذارید و با احتیاط و محکم رولش کنید و با خلال دندان فیکسش کنید.
میتوانید اول ورق ژامبون را بگذارید و بعد روی آن پنیر بریزید سپس دو طرف ژامبون را تا زده تا هم پنیر لای ژامبون بماند و
بیرون نزند و هم ورق ژامبون باریک تر از مرغ شود.
هر 4 تا تکه را به همین ترتیب درست کنید و کناری بگذارید.
حالا داخل یک کاسه یا بشقاب گود از پودر سوخاری بریزید و با کمی آب مخلوطش کنید تا جایی که به غلظتی مثل سمنو برسد.
کوردن بلو هایتان را داخل این خمیر انداخته و بعد داخل آرد سوخاری بغلتانید تا حسابی کاور بشه و بگذارید کمی بماند تا مواد جذب مرغ ها بشود.
در تابه ای روغن بریزید و مواد را داخل روغن داغ سرخ کنید و بعد روی دستمال روغن اضافی اش را بگیرید.
اگر با خلال دندان فیکسشان کردید یادتان باشد قبل از سرو خلالها را خارج کنید.
برای پخت این غذا در فر :
فر را از قبل داغ کرده 180 درجه سانتی گراد در حالی که روی چیکن ها را با کمی روغن زیتون یا کره چرب کردید و
به مدت 20 تا 25 دقیقه یا تا زمانی که طلایی شود قرار بدهید.
البته روش فر اگر که زیاد چرب نکنید سالمتر است .
دستور پخت و طرز تهیه چیکن کوردن بلو با ژامبون و پنیر پیتزا غذای مخصوص آمریکایی
در این غذا برای سوخاری کردن از تخم مرغ هم می توانید استفاده کنید.
